به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ جای خالی گفتگوهای علمی و رو در رو در دانشگاه ها بین استادان و دانشجویان هر رشته به وضوح دیده می شود، بی خبری اساتید از تالیفات و آرای یکدیگر در موضوعات مشترک و عدم هم سخنی میان آنان، دغدغه ای بود که ما را بر آن داشت که حلقه ای برای هم اندیشی فلسفی تشکیل دهیم.
اولین نشست این حلقه هم اندیشی با حضور یحیی قائدی و سعید ضرغامی، دانشیاران گروه فلسفه تعلیم و تربیت و یزدان منصوریان، دانشیار گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه خوارزمی با موضوع «فلسفه ورزی چیست؟» برگزار شد.
گزارش اولین نشست این حلقه هم اندیشی پیش روی شماست؛
سلطانی: بر اساس پیشنهاد دکتر ضرغامی با مفهوم فلسفه ورزی آغاز می کنیم. فلسفهورزی چیست؟
ضرغامی: این سوال که «فلسفه ورزی چیست؟» یا به تعبیر من «فلسفیدن چیست؟» را باید بر مبنای کاربرد واژه فلسفیدن و فلسفه ها در طول تاریخ و تحولاتشان تعریف کرد، از این رو باید تاریخ فلسفه را بررسی کنیم و ببینیم چه رخ داد که این واژه پدید آمد؟
به عبارت دیگر این کاربرد را باید در اندیشه فلاسفه باستان بررسی کرد و بعد تحولاتی که این مفهوم در طول تاریخ سپری کرده را نیز مد نظر داشت، هرچند به زعم من ماهیت فلسفه ناظر به ماهیتی یگانه است اگر بخواهم پیرو همین مقدمه فلسفیدن را تعریف کنم، فلسفیدن همان فیلاسوفیا و دوستداری دانش است. البته این دوستداری صرفا منطقی نیست، چون منطق ارسطویی هنوز صورت بندی نشده است بلکه از نوع عشق است، شور و حالتی که شما عاشق چیزی هستید و با همه وجود به آن تمایل دارید و وجود شما سرشار از لذت قرار گرفتن در فرآیند دانستن می شود.
فلسفیدن عشق به دانایی به شکل روشمند است
البته از این پس است که انواع دانستن طرح می شود (به ویژه از طرف ارسطو) و اینکه هر دانستنی؛ دانستن مطلوب نیست. فلسفیدن عشق به دانایی به شکل روشمند است. اکنون و با نگریستن از پس تاریخ فلسفه این اندیشیدن مطلوب به زعم من با لفظ «رادیکال» می تواند فهمیده شود، هر آنچه تا امروز دیگران گفته اند را به کناری بگذار و نقطه مقابل آن را ببین؛ اینکه نقطه مقابل هر چیز چگونه فهمیده می شود را می توان چگونگی فلسفیدن نامید.
قائدی: پس فلسفیدن به زعم شما به معنای ریاضیاتی نزدیک می شود، «آزاد کردن»؟ هر چیزی در زیر رادیکال برود و ریشه اش آزاد شود.
منصوریان: از لحظهای که درباره چیستی و چگونگی رخدادها و پدیدههای زندگی و درباره سرشت و سرنوشت خودمان فکر میکنیم، فلسفیدن آغاز میشود. تفکر فلسفی میتواند شکلها و شیوههای متفاوتی داشته باشد. برای تبیین این موضوع به یکی از مفاهیم بنیادین رشتهء خودم استناد میکنم.
در رشته تخصصیام - علم اطلاعات و دانش شناسی - وقتی میخواهیم مفهوم «اطلاعات» را به عنوان درونمایه اصلی این رشته تعریف کنیم، گاه آن را به مثابه «فرایند» میبینیم و گاه به مثابه «فرآورده». زیرا فرایند آگاه شدن و به شناخت رسیدن نوعی اطلاعات است و محصول آن که میتواند به صورت کتاب، یادداشت، مقاله، شعر یا هر سند دیگری باشد، نیز فراوردههایی خواهند بود که هر یک منبع اطلاعاتی تلقی میشوند. اگر فرایند اندیشیدن با هدف رسیدن به آگاهی و همراه با تأمل، درنگ و تفکر انتقادی باشد «فلسفهورزی» رخ میدهد. مهمترین فراوردههای این فرایند هم تا امروز «آراء فیلسوفان» است.
فرایند فلسفهورزی میتواند مستقل از آراء فیلسوفان باشد
به سخنی دیگر، برای قرار گرفتن در فرایند فلسفهورزی بهرهگیری از فراوردههای پیشین به کار میآید. اما بدون آن نیز ممکن است. به سخنی دیگر، فرایند فلسفهورزی میتواند مستقل از آراء فیلسوفان باشد. اما با استناد به میراث متفکران پیشین، انتظار داریم این فرایند از انسجام و دوام بیشتری برخوردار باشد.
اساساً، فلسفهورزی راهی برای نزدیک شدن به «خرد خودبنیاد» است و «تفکر انتقادی» و «آگاهی رهاییبخش» در سرشت فلسفه ورزی وجود دارد. ضمن آنکه اجازه میخواهم بر یک نکته نیز تاکید کنم زمانی که صحبت از فراورده فلسفی میشود، منظور «نتیجهء قطعی و نهایی» نیست. زیرا فلسفهورزی قدم نهادن در راه بی پایان فلسفه است.
راهی که منزلگاه هایی در مسیر دارد، اما نمیتوان مقصدی نهایی برایش متصور شد. جز این باشد سفر ما منجر به سکون و توقف در یکی از «مکاتب فلسفی» یا «اردوگاههای ایدئولوژیک» می شود و حرکت فلسفهورزانه به پایان میرسد. گویی مسافر این مسیر در باتلاقی به دام میافتد که بیرون آمدن از آن به سادگی ممکن نیست.
سقراط، نخست آموزگار فلسفه ورزی ناب
به تاریخ فلسفه که مینگریم به نظرم نخستین آموزگار فلسفهورزی ناب «سقراط» است. سقراط نه تنها با پرسشهای بنیادین و اندیشههای ارزشمند خود، بلکه با چگونه زیستن و چگونه مردن خویش به بشریت درس فلسفهورزی آموخت.
در کتابی که اخیراً با عنوان «فلسفهای برای زندگی: رواقی زیستن در دنیای امروز» اثر ویلیام اروین میخواندم، نویسنده میگوید: پیش از سقراط فلسفه آب باریکهای بیش نبود و پس از او به رودی خروشان تبدیل شد که همچنان میخروشد. بنابراین، «گفتگوی سقراطی» موتور محرکه فرایند مستمر و بیپایان فلسفه ورزی است.
قائدی: می خواهم با اتصال دو مفهومی که دکتر ضرغامی و دکتر منصوریان شرح داده اند آغاز کنم و در ادامه مفهوم مورد نظر خود را تبیین کنم. شاید مفهوم فلسفه ورزی و اینکه اینگونه مورد تاکید و اهمیت واقع می شود به این دلیل بوده که فلسفه و فلسفه ورزی به آن مسیری که باید در طول تاریخ طی می کرده نرفته است. پس باید نگاهی به تاریخ انداخت، فلسفه صرفا آرای فلسفی نیست و تقریبا قاطبه فلاسفه اذعان می کنند که به سقراط و روش فلسفه ورزی او متعهدند. چه اتفاقی افتاد در دوره هایی از تاریخ فلسفه، این روند پی گرفته نشد و تبعات اجتماعی آن ایجاد شد؟ قطعا آرای فیلسوفان نتیجه فلسفه ورزی است؛ اما چرا در ادواری از تاریخ فلسفه، نتایج آن در تقابل زندگی اجتماعی قرار گرفت.
در فلسفه ورزی رفتن راه اولویت دارد یا نتیجه؟
از دوگانه فرایند و فرآورده یا فلسفه و تفلسف حرف زدیم اما سوال این است: در پیوند با آموزش فلسفه ورزی باید نحوه رفتن و راه را در اولویت قرار داد یا نتیجه و نهایت را؟ به زعم من رفتن اولویت دارد و فلسفه ورزی یعنی رفتن. به نظر افلاطون ما همواره در هر جایی که هستیم یعنی به مقصد رسیده ایم پس مقاصد مدام قابل دسترسی است و آنچه او از دیدگاه سقراط طرح کرده است اتفاقا رفتن مداوم است. همین که ما ایده ای را عرضه می کنیم یعنی در حال ارزیابی داشته های فکری هستیم و در این مسیر فلسفه ورزانه قرار گرفته ایم.
همه ما آرایی داریم که تغییرش می دهیم؛ بالا و پایین می کنیم خوداصلاحی می کنیم و ...، پس فلسفه ورزی مسیری است که فرد بر بنیاد روش های درونی و خردمندانه برای واکاوی امور مختلف طی می کند، «رادیکالی» که دکتر ضرغامی عنوان کرده اند در همین تعریف می گنجد چیزی که من آن را self-dialectic یا واکاوی با خود می نامم، به باور من بسیاری از فلاسفه کسی را درون خود نشانده اند و شروع به گفتگو با او کرده اند.
این یک نفر فرضی نظر مخالف داشته و سعی فیلسوف بر این بوده که در این روند گفتگو با خود، به چالش با ایده خود بپردازد و از منظرهای مختلف به واررسی ایده اهتمام کند، همین کاری که افلاطون با سقراط تاریخی کرده است؛ بله برای طی کردن یک مسیر مثلا رفتن به شیراز باید راه و نقشه خوانی را بلد باشی، رانندگی، کار با ماشین یا ایستگاه ها و زبان مسیر ... تصمیم گیری گام مهمی است اما کافی نیست برای فلسفه ورزی مجموعه ای از امور لازم است. این رفتن در راه و سفر یک استعاره است، حقیقتی برای دست یابی باید وجود دارد اما هیچ گاه تام و تمام بدان نخواهیم رسید. P۴c هم در چنین سردرگمی است اینکه غایتی هست یا در حال رفتن برای کسب آن غایتیم.
ارجحیت فلسفه ورزی بر فلسفیدن
ضرغامی: مشتاقم یک بار دیگر به خود واژه «فلسفه ورزی» باز گردیم، لفظ ورزیدن وقتی کنار فلسفه می آید چه ویژگی دارد که بر «فلسفیدن» ارجحیت می یابد؟ فلسفیدن فعل فیلوسوفیا است و در خود معنای ورزیدگی دارد.
قائدی: این مشکل از زمان دفاع از تز دکتری تا هفت هشت سال بعد درگیری من بوده است، در متون اصلی philosophizingو doing philosophy دیده می شد و کارا بود؟ ادراک بعدی من «انجام فلسفه» است، انجام عملی مثل خرید کردن، مثل ورزش کردن و تفاوت زیادی بین تفلسف(عربی) و فلسفیدن و فلسفه ورزی را مشخص نکرده ایم. اما فلسفه ورزی را گیراتر و کاراتر یافتم به نظرم این واژه راحت تر و روان تر مینشیند.
منصوریان: اجازه بدهید با استناد به استعاره ورزیدن و ورزش یک نکته ای را بگویم، ما در طی روز کارهای بسیاری را انجام می دهیم، از پله ها بالا و پایین می رویم، خرید می کنیم و ... ماهیچه های بدن در حال فعالیت هستند اما ماهیچه ها تقویت نمی شوند و این امور کار عادی تلقی می شوند، اما وقتی آگاهانه فعالیتی را برای تقویت ماهیچه ها انتخاب و انجام می دهیم یعنی در حال ورزش هستیم چون هدف ورزیدگی ماهیچه هاست. فکر هم همیشه با ما هست؛ اما وقتی آگاهانه شروع می کنیم به فکر درباره امور فلسفه ورزی شکل می گیرد.
ضرغامی: با توجه به تعریف شما از ورزش آگاهانه باز هم می توانیم بگوییم این تعریف در خود «فلسفه» است. از طرف دیگر در انگلیسی، فعل doing، معنای مستقل ندارد و اگر با نامی به کار رود، به آن نام حالت انجام عملی را می دهد. چنین است کهdoing philosophy همان معنای فلسفیدن(با تأکید بر عمل فلسفیدن) را می دهد در حالی که پسوند «ورزی» همانندdoing خنثی نیست و معنای مستقلی از فلسفه را دارد. بدین ترتیب به نظر می رسد، فلسفه ورزی می تواند ما را از ماهیت اصلی این فرایند دورکند فلسفیدن این پتانسیل را خودش دارد ... نکته مهم اینکه ماهیت فلسفه ناظر به راه هاست و نه یک راه.
قائدی: معنایی که شما از فلسفه اتخاذ می کنید مبتنی بر کارکردهای مختلف تغییر می کند و فلسفه ورزی هم می تواند یک کارکرد جدید بر مفهوم سنتی فلسفه حمل کند.
فلسفه در طول تاریخ فلسفه منحرف نشده است
ضرغامی: به گمانم دو مفهوم با هم خلط شدند، ۱) مفهوم فلسفه ۲) مفهوم آموزش
تا اینجا پرسش از فلسفه و فلسفیدن است و نکته دیگر اینکه به نظر فلسفه در طول تاریخ فلسفه منحرف نشده است، بلکه به معنایی متحول شده است ۲۵۰۰ سال از افلاطون گذشته و تا به امروز همچنان به فلسفیدن ادامه داده اند.
قائدی: با این ادعا که فلاسفه لاجرم فلسفیدن در پیش میگیرند کاملا موافقم؛ اما مساله بر سر انحراف کل سیستم آکادمیک از مشی فلسفه ورزی است؛ این کل نشان قطعیت نیست اما بر این باورم حتی من که در شکل آکادمیک فلسفه ورزی میکنم از سنت فلسفیدن سقراطی که قاطبه فلاسفه تاریخ برسر آن اجماع نظر دارند این انحراف را پیگیری میکنم.
سعید ضرغامی: نه تنها فلسفه که در تمامی رشته ها چنین اتفاقاتی می افتد، برای نمونه در طول تاریخ تلقی ما دانشگاهی ها ممکن است از علم است نادرست شود و این نه انحراف در خود علم است و نه در عالمان بزرگ تاریخ علم. فلسفیدن و تاریخ منحرف نشده است به بیانی فلسفیدن منحرف نمیشود.
فلسفیدن مجموعه ای از راه هاست. این نگرش که تاریخ فلسفه پس از سقراط منحرف شده است با نوعی بی انصافی و ناروایی نسبت به تاریخ فلسفه همراه است و در واقع نگاه ماتیو لیپمن است که با تکیه بر سنت پراگماتیسم، مدعی انحراف در تاریخ فلسفه است. اگر تاریخ فلسفه را مجموعه ای از راه ها در نظر بگیریم انحرافی رخ نداده است.
نخستین شرط فلسفهورزی «آزادی» است
منصوریان: نخستین شرط فلسفهورزی «آزادی» است. تنها در سایهء آزادی امکان تحقق فلسفهورزی وجود دارد. در حضور آزادی نیز تعدد و تکثر راهها شکل میگیرد. بنابراین، زمانی که از انحراف حرف می زنیم یعنی از پیش معیاری را مد نظر گرفتهایم و موقعیت خود را با آن میسنجیم. در حالی که فلسفه، خودبنیاد است و خودش خود را می سازد. حداقل می شود گفت فقط یک راه یا مسیر مشخص و معین نیست. بلکه مجموعهای از راهها و روشهاست. اما همهء این راهها و روشها در سایهء آزادی قرار دارند و در چارچوب خرد و خردورزی تعریف میشوند.
قائدی: تعبیر و نقل قول دکتر ضرغامی از لیپمن درست نیست و آنچه تحت عنوان تاریخ فلسفه آموزش داده می شود، بیشتر انتقال و عرضه آراست و نه راه ها و روش های فلسفه ورزی. حتی اگر ما مجددا در مورد راه ها و روشها هم سخنرانی کنیم باز هم فلسفه ورزی را به شیوه فلاسفه منتقل نکرده ایم، گرچه من فلسفیدن را معادل آموزش دادن نیز می دانم، فلسفه ورزی راه ها و روش هاست که در طول تاریخ فرو کاسته شده به آرای فلاسفه پیشین. وقتی فلسفیدن با آموزش همپوشانی داشته باشد، شما نمی توانید تعریفی از فلسفیدن داشته باشید بدون اینکه آموزش را در نظر بگیرید.
منصوریان: فیلسوفان با اندیشههای خود در طول تاریخ فلسفه بخش مهمی از راه و مسیر فلسفیدن را ساختهاند. یعنی فیلسوفان با کمک همین آرا بخشی از راه را رفتهاند. بنابراین، تفکیک دقیق و کامل بین آرا و مسیر ممکن نیست.
ضرغامی: تاریخ فلسفه شاخص هایی دارد. فیلسوفانی در آن حضور دارند که با وجود تفاوت های بسیار، به شیوه ها و راه های فلسفی پایبندند، مثلا فیلسوفی کتابی می نویسد با نگاه و نگرشی خاص، این کتاب مبین راه نویسنده است نه انحراف از فلسفه، برای نمونه بودن و زمان هایدگر، که فقط آرای هایدگر نیست بلکه طی طریق فلسفیدن اوست، ما در مقام خواننده یا داننده فلسفه می توانیم بخوانیم و نفهمیم؛ در این صورت اشکال کار در هایدگر و تاریخ فلسفه نیست بلکه من مخاطب نفهمیده ام، اما لیپمن جوری طرح می کند انگار در ۲۵۰۰ سال بعد سقراط فلسفه ای شکل نگرفته است!
قائدی: آرای فلاسفه در مسیر فلسفه ورزی، پاسخ های احتمالی قابل ارجاع هستند. صدها پاسخ مثل پاسخ های ما به سوالات، مثلا پرسش از ماهیت جهان است. ده ها و صدها پاسخ برای این پرسش طرح می شود. آیا این پاسخ ها کافی است؟ افلاطونی را داریم که با تاسیس آکادمی پرسش و پاسخ های فلسفی را از خیابان ها و گذرگاه های آتن به چارچوب آکادمی محصور می کند و انحصاری در تفکر ایجاد می کند تا پشت درهای آکادمی فلسفه ورزی کند.
تفکر فلسفی در یونان باستان همگانی نبود
ضرغامی: اتفاقاً تفکر فلسفی در یونان باستان هم همگانی نبود که اگر همه مردم کوی و بازار می اندیشیدند جام شوکران به دست سقراط داده نمی شد، همانگونه که پیش از سقراط هم مردم این راه را نرفته بودند.
منصوریان: در دفاع از نظر دکتر قائدی یک نکته ای را باید خاطر نشان کنم. وقتی دکتر قائدی از انحراف تاریخ فلسفه سخن می گوید به گمانم مرادش «اثربخشی فلسفه» است که در زندگی روزمره – آنچنان که باید و شاید - شکل نگرفته است. نوعی ناکامی فلسفه در تغییر و بهبود زندگی ما. اما دکتر ضرغامی هم اشاره درستی دارد. تاریخ فلسفه راه خود را رفته است و این ما هستیم که بهرهء لازم را نبردهایم.
قائدی: بله صحبت از فلسفه ورزی است، ایراد و نقد به شیوه فلسفه ورزی است.
فلسفهورزی تاثیری بنیادی در آموزش نداشته است
منصوریان: بله فلسفهورزی تاثیری بنیادی در آموزش نداشته است. اما نباید بیانصاف باشیم و دستاوردهای ارزشمند دیگر را نادیده بگیریم. به سخنی دیگر؛ نمیتوانیم بگوییم چون این آرا و اندیشهها را در دل زندگی نفهمیدهایم مقصر را تاریخ فلسفه و فلاسفه بدانیم.
قائدی: قرن ها غلبه مفهومی این بود فلسفه معادل حرف ارسطوست و نه حتی شیوه ارسطو یا راهی که ارسطو طی کرد برای گفتن آرایش، بین فلسفه دان(کسی که آرای فلاسفه را می داند) و فیلسوف تفاوت اساسی وجود دارد. مثلا وقتی کسی مدعی است کانتی است، صرفا دانستن و شناختن عقاید کانت او را کانتی نمی کند بلکه زیست او و راه او هم باید کانتی باشد. آیا می توانیم ترکیبی برقرار کنیم بین آرا و راه؟ این جدا سازی اتفاق افتاده است و باید این تفکیک را بپذیریم.
ضرغامی: به نظر من فلسفیدن واژه ی مناسب تری است نسبت به فلسفه ورزی. فلسفیدن، راه هایی است. تاریخی مانند شیوه سقراط و سایرین، این راه ها منزلگاه هایی موقتی دارند، تجارب تاریخی افراد و همدلی با فیلسوف بسیار مهم است.
فلسفه ورزی در نسبت با کنشگری فلسفی
سلطانی: اجازه بدهید تا این جا نکات کلید واژه ای طرح شده را مرور کنیم تا بحث از مفهوم فلسفه ورزی را وارد کنشگری فلسفی کنیم. دکتر ضرغامی بر تاریخ فلسفه، دوستداری دانش به عنوان مهمترین عامل فلسفه ورزی، انواع دانایی، ارزشمندی دانایی و مفهوم رادیکال سخن گفتند و دکتر منصوریان سراغ چگونگی و چیستی رویدادها رفتند و از دو منظر فرآیند و فراورده مفهوم فلسفه ورزی را شرح دادند. دکتر قائدی هم تعریف فلسفه ورزی را با تاکید بر الویت بندی فرایند و مسیر فلسفه شرح دادند. اینکه نیاز داریم به بازتعریف مهارت های فلسفه ورزی. با لحاظ این کلید واژه ها برویم سراغ این سوال که چگونه فلسفه ورزی با کنشمندی و زندگی روزمره عجین می شود؟ چگونه انگیزه و عامل تکاپویی و تغییر در ساحت زندگی جمعی خواهد شد؟
منصوریان: پرکتیس practice شاید واژه مناسبی باشد برای این مرحله.
سه نوع دانش از نظر ارسطو
ضرغامی: در بحث پرکتیس به سراغ ارسطو می روم؛ او از سه نوع دانش سخن می گوید؛ ۱) دانش نظری ۲) عملی (پرکتیس) ۳) ابداعی (مهارت/پوئسیس). او بین مهارت و عمل تفاوت قائل است و اینجاست که برای بیان تفاوت ارسطو قید تعهد اخلاقیmorally committed actio را ویژگی ذاتی فلسفیدن می کند. اندیشیدن فلسفی به مولفه هایی نیاز دارد که تا الان بر شمرده شدند: ۱) آزادی ۲) تاریخی بودن ۳) پرکتیس با قید تعهد اخلاقی. به نظرم به جای پرکتیس می توانیم عمل یا کنش به کار ببریم.
منصوریان: لطفاً اجازه دهید با یک مثال تفاوت پرکتیس و مهارت را شرح دهم، یک جراح میتواند مهارت جراحی را فرا گیرد و در جراحی بسیار خبره شود. اما پرکتیسِ جراحی با قید مسئولانه همراه است. یعنی زمانی که جراح به اتاق عمل میرود در ذهن و ضمیر خود سلامت بیمار برایش مهم باشد. با بیمار و رنجی که میکشد، همدلی کند و برای کاستن از درد و رنج او بکوشد. بنابراین، با تمام توان تلاش میکند تا سلامتی را به بیمار بازگرداند، خانواده اش را از نگرانی برهاند و برای این منظور هر کاری که لازم است انجام میدهد. بنابراین، اینجا فقط مهارت جراحی به کار نمیآید بلکه پرکتیس همدلانه جراح لازم است. مهارت لازم است، اما کافی نیست.
قائدی: تفکر مراقبتی و بحث مسئولیت های اخلاقی در گفتگوی سقراطی همین شرط را داراست فرد نباید به دنبال پیروزی باشد.
ضرغامی: پس مولفه بعدی برای فلسفیدن ۴) نسبیت معرفتی و فهم احتمالی بودن فرآورده تفکر است زیرا هر قطعیتی راه تفکر را می بندد.
سلطانی: در کنار مفهوم «دیگری» و مواجهه face to face بدون زاویه و بالا به پایین و در موضع برابر هم از لوازم و مولفه های فلسفه ورزی است.
قائدی: وقتی در حال گفتگوی ناب سقراطی هستیم فرض ندانستن مهم است، گویی من هیچ نمی دانم، چیزی که به استهزای سقراطی معروف شد در حالی که شرط اصلی در پرانتز گذاشتن دانسته ها و اطلاعات بود، حتی اصرار مدعی برای به چالش کشیده شدن از سوی «دیگری» شکل دیگری از اصرار است و نباید با این مساله خلط شود. در کل باید این فرض را که من چیزهایی می دانم که مو لای درزش نمی رود را کنار گذاشت.
ضرغامی: سقراط صادقانه نمی دانست و همین احتمالی دانستن دانایی به ما کمک می کند مولفه بعدی فلسفه ورزی را عنوان کنیم: ۵) فراتر رفتن از عادات روزمره
نقطه شروع فلسفیدن و هر اندیشه فلسفی ارزیابی عادات در هر سطح و پایه ای است. در واقع از منظر شناختی فهم خود از هر مفهومی را به چالش بکشیم، به همین خاطر برای این چالش نیاز به گفتگو با «دیگری» است. همانطور که افلاطون از di یعنی دیگری در گفتگو سخن می گوید و تقابل مفهومی با خود را شرح می دهد یا هگل از تز و آنتی تز.
قائدی: توافق محض نابودگر دیگری است و برای آموزش باید دیگری دست نیافتنی را زنده نگاه داشت. در برنامه فلسفه برای کودکان می گوییم تفکر انتقادی برای این است که هر کس برای خودش فکر کند، این یعنی تلاش برای حفظ دیگری متقابل که کمک می کند من مستقلانه فکر کنم. این دیگری متقابل من را ارتقا می دهد.
چهار قید ملزومات فلسفیدن
منصوریان: بیایید ملزومات یا شرایط فلسفیدن را با چهار قید تصریح کنیم: پرهیز از بدیهیپنداری، پرسشگری مستمر، آمادگی برای ابطال فرآوردههای پیشین، التفات (Intentionality) به مفاهیم زندگی.
ضرغامی: مولفه بعدی ۶) دقت است، در فلسفه ورزی هم مثل هر فعالیت دیگری از زبان استفاده می کنیم. باید پرسید معنای واژه از کجا می آید؟ ذات واژه یا کاربرد واژه، به نظر من کاربرد واژه اهمیت دارد. با نظر به کاربرد باید با دقت مفاهیم متقابل را انتخاب کنیم و اقتصاد کلمه داشته باشیم. پرحرفی مانع و سد فلسفیدن است.
قائدی: موجز گویی یک مهارت فکری است.
منصوریان: بنابراین، میتوانیم برای استخراج مولفه های فلسفه ورزی به سه گام یا مرحله توجه کنیم:
الف) زمینهها، شرایط و ملزومات فلسفهورزی
ب) چگونگی فلسفه ورزی و مهارتهای مورد نیاز آن
ج) انتظارات ما از فلسفهورزی
سوالی که طرح می شود، این است که: آیا میتوانیم با فلسفه ورزی جهان را به جای بهتری برای زیستن تبدیل کنیم؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ و تا امروز چه اتفاقاتی بر این مبنا در جهان افتاده است که میتواند مقدمهء کار ما باشد. به این ترتیب، نقطه آغاز و انجام فرایند فلسفه ورزی در هر مرحله مشخص میشود.
در نشست آتی به سراغ شرایط و مولفه های فلسفه ورزی می رویم و مفهوم آزادی را به عنوان نخستین پیش شرط واکاوی خواهیم کرد.
سحر سلطانی
نظر شما